دمیدانیم که اسطورهها، بخشی از میراث فرهنگی ما به شمار میروند که از گذشتههای دور به ما ارث رسیده اما از دیدگاه شما اسطوره به چه معناست؟
یکی از اسطوره شناسان، برای دشواری این تعریف مثالی آورده است. او میگوید آگوستین مقدس در کتاب اعترافات خود وقتی از عنصر گریزندهای به نام زمان یاد میکند و میخواهد از آن تعریف کند، میگوید من خوب میدانم زمان چیست. اما این تا زمانی است که کسی از من نخواهد آن را تعریف کنم. در آن صورت نخواهم توانست که زمان را تعریف کنم. بر همین بنیاد نتیجه میگیرد، برای تعریف اسطوره، ما هم این دشواری آگوستین قدیس را داریم. منتها به هر حال، چکیدهای را عرض میکنم. وارنر، در دانشنامهی اساطیر جهان واژهی میت Myth و اسطوره را دارای ریشهای یونانی میداند و معتقد است، واژههای میتوسMythos در معنی افسانه، قضیه، گفنگو و سخن بوده است .لانگ معتقد است؛ اسطورهها، شخصیتبخشی Personfication به نیروها یا پدیدارهای طبیعی است یعنی همان صنعت تشخیص در ادبیات و شعر. جان بخشیدن به غیر انسانها، شخصیت انسانی بخشیدن به هر چه جز انسان. اسطوره، در نزد اقوام بّدّوی به معنی یک داستان راستین است، برخلاف برداشتی که زیر نام افسانه و در معنی دروغ از آن یاد میشود. جا دارد که از فرزانه توس که در آغاز نامورنامه خودش که ترکیبی از اسطوره و حماسه و داستانهای پهلوانی و تاریخی است یاد کنیم. به نظر میرسد این دو بیتی که در ادامه خواهیم آورد، اشاره به ویژگی اسطوره باشد: تو این را دروغ و فسانه مخوان / به یّک سر رَوِش در زمانه مدان/ از آن هر چه او با خِرّد بر خورَد/ دگر از ره رنج معنی برَد
بخش تاریخی شاهنامه، واقعیت تاریخی است که در مقابل بخش اسطورهای است که رمزآلود و سمبلیک است. دگر از ره رنج معنی برد . پیشینیان بنا بر همین، داستان سمبلیک و نمادین را داستان راستین میخواندند. الیاده ، اسطوره را امری مینوی میداند و شگفتانگیز که به دلیل همین مینوی بودن، اسطوره را واقعی میداند و به واقعی بودن اسطوره باورمند است در برابر کسانیکه تاریخ را واقعی میدانند و اسطوره را خالی از این واقعیت میدانند. او معتقد است اسطوره همچون سرگذشت و داستان مینوی است. تعریف اسطوره مطابق روایت زُروانی یا زَروانی گیهان شناخت ایرانی، شگفت انگیز است. بر این بنیاد، هر پدیدهای در گیتی، در هستی نمونهای مینوی و مُثالی دارد . چون مُثُل افلاطون . باز کردن لایههای این باور بسیار وقت خواهد برد . بنابراین میتوان گفت که اسطوره گزارش مینوی پدیدههای گیتییانه است. الیاده همچنین معتقد است که اسطوره جهانبینی انسان باستانی و گزارش تاریخ مقدس و تکرارپذیر است و همچنین واکنش انسان نخستین یا ابتدایی به پدیدهی مرگ است. بارت، اسطوره را امری نامحدود در برابر تاریخ میداند که امری محدود است. زمان و مکان در تاریخ سپنجی و فلکی خطی محدود و فناپذیر است ولی همین زمان و مکان در اسطوره به زمان و مکان قدسی و شگرف و ماندالایی به دایرهای و نامحدود تبدیل میشود .
خاستگاه اسطوره چیست؟
بارت معتقد است، اسطوره فقط میتواند از ابدیت و روز ازل بیاید. بر همین بنیاد است که نمونههای اسطورهای را نمونههای مثالی و ازلی و سرنمونه مینامند . در این تعریف به تعبیر کانت از زبان اونامونو بزرگترین مسئلهی بشر در کتاب ” درد جاودانگی ” او ، ترجمهی استاد بهاالدین خرمشاهی طرح شده است . اونامونو میگوید : کانت آنچه را در کتاب نخست خود یعنی ” نقد عقل محض یا نظری ” ، انکار کرده بود، در کتاب دوم خود ” نقد عقل عملی ” ، اثبات و جبران کرد و آن چیزی نبود جز متافیزیک . اونامونو ، در ادامه یادآور میشود که کانت با این کار پاسخی به مهمترین و بزرگترین مسئلهی بشر داده است که آن چیزی جز جاودانگی و آرزوی جاودانگی نیست. بر این بنیاد ، اسطوره در انواعش و در ذات خودش پاسخی به دغدغهمندی انسان در برابر مرگ و برآوردن آرزوی جاودانگی اوست . دکتر کزازی در این باره معتقد است که اسطوره روی یا رویهی ناخودآگاه انسان است که دو رویه دارد . رویه علمی و خودآگاه و رویهی اسطورهای و ناخودآگاه که دو جهانبینی و آگاهی تشکیل میدهد. جهانبینی علمی و تاریخی واقعگرا و جهانبینی رمزآلود اسطورهای. او معتقد است همچنانکه تاریخ و جهانبینی علمی ریشه در خودآگاهی انسان دارد . اسطوره ریشه در ناخودآگاه جمعی بشر دارد . همان چیزی که آن را روایت و داستان جمعی بشر که برگرفته از ناخودآگاه اوست، خواندهاند . بنابراین، خاستگاه اسطوره بخش ناخودآگاه انسان است. رمزآلود بودن اسطوره سمبلیک و نمادین بودن اسطوره، زبان اسطوره و جهانبینی اسطورهای نیز ریشه در همین ناخودآگاه دارد . نکتهی دیگر این است که اسطوره زبانی نمادین دارد، یعنی ما در اسطوره با انواع و اقسام نمادها کار داریم. واژه کلیدی و محوری ما در اسطوره نماد است، سمبل است که در تعریف آن، سخن بسیار رفته است . نمونهای را بیان میکنم : نماد و رمز ، شاکلهی اسطوره هستند . بنابراین برای رسیدن به لایههای درونی، باید رمزگشایی کرد و این کار بسیار دشواری است. نماد آنچنان مهم است که الیاده پس از پرداختن کافی به این عنصر ، با صراحت بیان میکند که به تحقیق میتوان گفت که یک جهان بدون نماد که میتوانیم بگوییم یک جهان بدون اسطوره، جهانی غیر انسانی است. بعدها مارکوزه هم در ” انسان تک ساحتی ” به این مهم پرداخته است. فرایزر در دانشنامهی بزرگ و سترگ خود ” شاخهی زرین ” به خوبی از عهدهی این داستان برآمده است .
تفاوت اسطوره و افسانه چیست؟
داستانهایی که افسانه نامیده میشوند، معمولا رگههایی از وقایع و رخدادهای تاریخی را در خود دارند. شخصیتهای این داستانها شخصیتهایی واقعی هستند، با این ویژگی که در پرداخت آن از اغراق بهره جستهاند. در حالی که اسطوره سرگذشتی واقعی به معنای تاریخی با شخصیتهای واقعی نیست. اسطوره در برابر داستان واقعی و رئال تاریخ داستانی رمزآلود و نمادین است که با بهره جستن از تمثیل و جانبخشی روایت شده است. تفاوت بنیادین افسانه و اسطوره در این مورد است. اما نکتهای را نمیبایست غافل شد و آن اینکه گاه این دو واژه یعنی اسطوره و افسانه در معنی مترادف و هم معنی به کار میروند .
شناخت اسطورههای ایرانی در شرایط امروزی چقدر مهم است؟
پرسشی بسیار حیاتی و سترگ که پاسخی در خور میطلبد . به اختصار میتوان گفت که اسطورهها بخشی بزرگ و مهمی از میراث فرهنگی هر ملت و تمدنی است . تمدن بزرگ ایرانی که سدههاست، بیمارگونه و آسیبهای بسیاری دیده است . به تعبیر بزرگان ما از جمله دکتر زرینکوب جاودانهیاد نیازمند رستاخیزی بزرگ است . بدون تکیه به اسطورههای ایرانی که شاکلهی استوار و بنیادین این تمدن هستند، راه به جایی نخواهیم برد. وقتی میگوییم اسطورهها بخش بزرگی یا مهمترین بخش از میراث فرهنگی یک ملت و یک تمدن است، بدین معناست که در اسطورهها پیشینهی تمدنی و تاریخی خود را بررسی میکنیم. بنیاد و شالودهی تاریخی و تمدنی خود را میشناسیم. چیستی خود ماهیت و هویت خود را میشناسیم. آن چیزی که در این روزگار شوربختانه بسیار آسیب دیده است و ما در بحث هویت تاریخی و تمدنی دچار دشخوار و دشواریهای زیادی هستیم، تا این بحث هویت حل و فصل نشود، راه به جایی نخواهیم برد و حل و فصل این بحث هویت بدون پرداختن به اسطورههای ایرانی راه به جایی نخواهد برد . نکتهی دیگر آسیبی است که مربوط میشود به حذف اسطورههای ایرانی و جایگزینی اسطورههای موازی یا مخالف انیرانی .بنابراین رستاخیز بزرگ ایران برای رهایی، بدون بازگشت به اسطورههای ریشه دار ایران به تحقیق ناممکن خواهد بود .
اسطوره زدایی از جامعه به چه معنا و چه تبعاتی دارد ؟
اسطورهزدایی از جامعه به معنی مرگ یک جامعه و تمدن است . دست کم به معنی بیماری آن جامعه و تمدن است. در پاتولوژی و آسیبشناسی جامعهی ایرانی از دیدگاههای مختلف روانشناختی و جامعهشناختی و دیگر جنبهها دانشوران نیک آگاهند که ما دیری است که ملتی بیماریم. مهمترین علت این بیماری، اسطورهزدایی از جامعهی ایرانی است که از نقطهی مشخصی رقم خورده است. تازش ویرانگر تازیان ترکان، تاتار و جز آن، در دوران معاصر تازش غرب به سرزمین کهن ما بخش عمدهای از اسطورههای بنیادین ما را زدوده است. همچنانکه بخش عمدهای از میراث فرهنگی ما که ریشه در این اسطورهها دارند، از این مملکت به غارت برده شده است. بر این بنیاد، اسطورهزدایی از جامعه به معنای مرگ آن جامعه است و برای رستاخیز بزرگ راهی جز بازگشت به اسطورهها نداریم. یعنی بازآفرینی و روایت و خوانش دیگربارهی اسطورهها و اینگونه است که ارج و ارزش آثاری چون نامورنامهی فرزانه توس را بهتر دریافت میکنیم .